من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها یک عالم گله و خدایی بی ادعا گم شده بودم میان دیروز و فردا تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم صدایت در گوشم پیچید نگاهت در چشمانم نقش بست نشان دادی به من آنچه بودم آری، با تو رسیدم من به اوج خودم نامم را خواندی.. گفتی بارانم بارانی شد دل و چشمانم آری بارانی شدم تا ببارم اما ای کاش بدانی تویی آسمانم بی تو نه معنا دارد باران نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان ای که شبیه تر از خود به منی
نظرات شما عزیزان:
|
About
تنها شــادی زندگیم این است که هیچ کس نمی داند تا چه حد غـــمـگــینم ....
Archivesدی 1392آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 AuthorsLinks
چتر ها را باید بست..زیر باران باید رفت..
تبادل لینک
هوشمند
ღناگفته های منღ |